از راه اومدم سلام کردم رفتم تو اتاقم
شاید نیم ساعت شد که یهو صدای مامان و بابام رفت بالا.
باز من داشتم حرص می خوردم
هی هیچی نگفتم دیدم صداشون داره می ره بالاتر
گوشیمو برداشتم زنگ زدم رو شماره خونه مامانم رفت شماره منو دید به بابام گفت مهدی دوباره رفت بیرون؟بابام گفت نمی دونم...
خلاصه گوشیو برداشت گفت بله؟گفتم مامان من الآن پیش میثمم تو مغازش (1000متری خونمون).گفت خب
گفتم خب نداره دیگه صداتون داره تا اونجا میاد دوباره چتون شده شما دوتا؟
گفت جی می گی صدامون اومد؟ گفتم بله یکم آروم تر
گوشیو قطع کرده به بابام می گه تو دعوا که حرف بدی نزدیم که؟
منم توی اتاقم یهو زدم زیر خنده
اومدن تو اتاق
مامانم گفت اگه تو نبودی حالا تا صبح داشتیم دعوا می کردیما
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.